رهبر محترم کشور
اگر خونخواهی از دعوت کننده تظاهرات صحیح باشد، پس من بایستی خونخواهی پسرم که در ?? شهریور ?? خونش ریخته شد را از شما مطالبه کنم.
با توجه به این که از قدیم، این دید ظاهربینانه (غرق شدن در جزئیات و صحنه ها، و ندیدن کلّیات و جبهه ها) در قشر مذهبی مان زیاد دیده شده، نامه ی مشابهی -در جواب- نوشتم، از قول یکی از هم عصران امیر مومنان به ایشان:
امیر محترم مومنان -علیه السلام-، سلام!
چون سریع باید نامه ی سرگشاده ام را بدهم رسانه های داخلی و خارجی منتشر کنند، خیلی وقت ندارم که مقدمه بنویسم. اما همین قدر بدان که من آدم خوبی هستم! یک موقع هم فکر نکن این که این روزها همه مان به شما نامه ی سرگشاده ی بی ادبانه می نویسیم، پروژه ی حرمت شکنی ای است که طرحش را اشعث بن قیس داده بود. نه، اتفاقاً خیلی هم اتفاقی است! مثل همه ی کارهایی که این روزها اتفاقی است.
خب بی مقدمه برویم سر اصل مطلب؛
اگر آمدن به میدان جنگ، بد است، پس چرا خودت می گفتی بیاییم در احد بجنگیم (تازه خودت هم جلوتر از همه ی ما رفتی!)؟ اگر هم خوب است، پس چرا الان که خودت به حکومت رسیده ای، پشت سر هم خطبه می خوانی و می گویی که به میدان جنگ با تو نیاییم -در جمل و صفین و نهروان-؟ یک بام و دو هوا که نمی شود!
تازه این اولین باری نیست که شما یک بام و دو هوا می کنید! در همه ی این سه جنگی که داشتید، دو گروه مسلمان با هم درگیر بودند و از دو طرف کشته می شدند. نمی شود که بگویید این طرفی ها شهید حساب می شوند، اما آن طرفی ها به جهنم می روند! اگر این ها مسلمان اند، آنها هم مسلمان اند! تازه بعضی از آن وری ها سابقه ی طولانی تری هم دارند در اسلام!
هروقت هم که به شما این یک بام و دو هوایتان را تذکر می دهیم، می گویید إنّک لملبوسٌ علیک! به جای این که انتقادپذیر باشید و سریع اشتباه تان را بپذیرید، می گویید که «شباهت ظاهر دو امر، موجب شده تفاوت باطن آنها را نبینی!».
به لشکر دشمن، جاسوس می فرستید به اسم عیون! بعد جاسوس دشمن را اگر شناسایی کنید، مجازاتش می کنید. اگر جاسوسی بد است، پس چرا خودتان می کنید؟ اگر خوب است، پس چرا جاسوس دشمن را مجازات می کنید؟
ضمناً پسرعموی شما هم زیاد یک بام و دو هوا می کرد. اما آن موقع جرئت نداشتیم این حرف ها را بگوییم. اصلاً راستش را بخواهی، یک بام و دو هوا از همان موقع که پسرعموی تان یک انقلابی کرد در مکه، مُد شد!
قبلاً به ما در مسجدالحرام می گفت همراه مشرکین دور کعبه نچرخیم، بعدها خودش درست همین کار را گفت واجب است و باید بکنیم.
قبلاً می گفت سران مکه که ما را شلاق می زنند، ظالم اند، بعداً خودش به بهانه ی اجرای حدود الهی، بعضی ها را شلاق زد. و وقتی دل ما سوخت برای آنهایی که شلاق شان می زد، آیه نازل شد که مهربانی بیجا نکنید «…وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ…»!
یا به ما مثلاً کلی از بدی زنا گفت، بعد درست همان کار را -به اسم عقد دائم و موقت- گفت شرعی است. اگر رابطه ی جنسی بد است، با دو تا جمله به عنوان خطبه ی عقد که خوب نمی شود!
راجع به حکم مجاهد فی سبیل الله و مفسد فی الارض هم همین طور؛ کارشان عین هم است، اما برخورد شما خیلی دوگانه است با آنها.
اصلاً راستش همه دینی که پسر عموی تان آورد، همین طوری است. هروقت هم که ما این حرف های منطقی را می زنیم، شما با پیش کشیدن مسئله ی حق و باطل، ولیّ و طاغوت، و از این حرف های ایدئولوژیک جواب می دهید! از آن جالب تر این است که می گویید یک نفر اگر با شما باشد، خوردن و خوابیدن و زناشویی اش هم عبادت است، اما اگر با شما نباشد، نمازشب اش هم موجب سقوط اش است!
تازه یکی از نوستراداموس های کوفه، یک چیزی را از آینده برایم تعریف کرد که روده بُر شدم! ماجرای کسی را گفت در هزار و سیصد سال بعد با همین عقاید شما در استان مدائن (فارس)، به اسم روح الله موسوی، که در جلسه ای به نماینده ی دربار می گوید «من نمی گویم اصلاحات ارضی نابجاست. می گویم شاه نامشروع است و حق تصرف ندارد»! خب نتیجه ی این یک بام و دو هوای شما همین می شود که چنین آدمی رسماً این حرف را می زند دیگر! یعنی رسماً دارد می گوید همان کار را من بکنم اشکال ندارد، تو بکنی اشکال دارد! از این مسخره تر؟!
در هر حال، من این انحرافات بزرگ را به شما گفتم. امیدوارم هر چه زودتر قبل از اینکه دیر شود، خودتان را اصلاح کنید. حالا اگر کارهای پسرعموی تان را جبران نکردید هم ملالی نیست! چون فعلاً قرار نیست به او هم گیر بدهیم! یکی یکی!
در آخر یک بار دیگر تأکید می کنم:
رهبرمحترم کشور!
قبول بفرمائید که یک بام و دو هوا نمی شود!
کلمات کلیدی :
دعوا سر تقلب در انتخابات نیست؛ این زخم، کهنهتر از این حرفهاست، چرک و عفونتهایی که از لای این زخم خارج شدند، قدمتی 20 ساله دارند، به وسعت سکوت میرحسین موسوی، به تعداد سالهایی که از هجرت روح فرسای روح خدا (قدس سره) گذشت و دقیقاً به اندازه ثانیههایی که ردای ولایت و زعامت قوم بر قامت آن سلاله پاک پیامبر اعظم(ص) و امام حسین(ع)، نهاده شد و چه اسم با مسمایی دارد این ولی؛ "سیدعلی"!
علی(ع)، آیه و علامتی پرمعناست. در دل این واژه 3 حرفی چه جاذبه و دافعههایی که وجود ندارد؛ از سلمان فارسی و مالک اشتر و عمار یاسر گرفته تا...؛ تا زبیر بن عوام و طلحه بن عبدالله و عایشه و...
تا قبل از هجرت روح فرسای حبیب خدا(ص)، طلحه که طلحةالاسلام بود و زبیر، سیفالاسلام، در جنگهای متعدد با شمشیر و کمانهایشان با همسنگرانی چون عمار و سلمان و ابوذر چه غم و غصهها که از سیمای پیامبر اکرم و شریعت نوپای اسلام نزدودند، آنان از کودکی با علی(ع) بزرگ شده بودند، تا آن که رسول الله رفت...
چهاردهم خردادماه هم فرا رسید، همانگونه که بیستوهشتم صفر فرا رسید. «انا لله و انا الیه راجعون. روح بلند و ملکوتی پیشوای مسلمانان جهان حضرت امام خمینی(ره) به ملکوت اعلی پیوست...»
امام رفت اما انگار تاریخ باید تکرار شود؛ شتر سرخ موی قدرت طلبی و تفاخر و اشرافیت دوباره بیدار شده بود و از دل تاریخ پای به انتهای دهه 60 ه.ش گذاشته بود؛ آقای خامنهای؟ رهبری؟ ما آقا بزرگ هستیم! من همیشه کنار امام بودم، امام همیشه از من مشورت می گرفت، امام همیشه منتظر می ماند تا ببیند نظر من چیست و آن گاه تصمیم می گرفت، من نمایندگی از امام برای محاسبه وجوهات داشته ام، امام همیشه مرا با نام کوچک خطاب می کرد، امام من را فرزند فاضل خودش معرفی کرد، من، امام... من، امام... من...! امکان ندارد بگذاریم این صفتها جابجا شود، ما آقابزرگ خواهیم ماند.
اما نشد! تیر آخری ترکشاشان هم کارگر نیفتاد؛ خبرگان به شورای رهبری رأی نداد و سقیفه در سقیفه باقی ماند و بر گارانتی خودساخته و مادامالعمر آقابزرگان خودخوانده، مهر "باطل شد"، خورد.
گذشت و گذشت و 16 سال هم گذشت، هر چند وقت یکبار یک بچه جمل در جایی و مسئله ای ظهور پیدا می کرد. یک دم خواستند جام زهری دوباره به دست رهبری دهند، زمان دیگری دانشگاه را به خون می کشیدند!، خرمآباد را به هم ریختند، رقاصه ارمنی به ایران آوردند، کنفرانس برلین، مطبوعات زنجیرهای، قتلهای زنجیرهای و...
اگرچه آقابزرگ نبودند اما هنوز هم عکس های یادگاریاشان با امام(ره) برایشان نان آور بود و با سوء استفاده از آن شمشیر زدنها و کمان کشیدنهایشان، سیستم یکی ما یکی رهبری و اگر کمی منصفتر بودند یکی ما دو تا رهبری را دنبال میکردند. خون دلها خورده شد، رنجها کشیده شد تا در این بقالی بسته شد و بدیهیترین شعار اسلام و انقلاب یعنی عدالت دوباره بهعنوان مطالبه عمومی مطرح شد و مردم، کسی را بهعنوان مجری این شعار برگزیدند که در برابر ولایت فقیه ادعای "انا رجل" نداشت، او ملازم رکاب امام نبود اما بوی خوش سیب اویس قرنی را میداد، اویس پیامبر را ندید لکن در معرفت و ولایتپذیری انگار قرنها بود که از طلحه و زبیر جلوتر بود. او همه چیز را برای رهبرش میخواست. «رییسجمهور: ما حاضریم شب و روز بدویم و برای کشور کار کنیم، موفقیتها، پیشرفتها را به نام رهبری و مردم بنویسند اما همهی مشکلات به پای احمدینژاد نوشته شود.»
دیگر کارد به استخوان رسیده بود، کارد که به استخوان برسد، دیگر جای مصلحت اندیشی نیست، باید کار را تمام کرد. سناریوی یک جمل تمام عیار نوشته شد. «اگر تقلب بشه، شنبه قیامت میشه!»؛ هر نتیجهای که در انتخابات دهم حاصل میشد، به فتنه ختم میشد و این، آن سناریوی تکراری بود.
فتنه موعود، ایجاد شد. خیلی از عوامالناس مردد شدند. آخر در این جبهه هم، آیتالله و حجتالاسلام و پاسدار و حواری امام و زندان رفته و سیلی خورده کم نیست! حق با کدام طرف است؟!
خدایا، حق با کدامین طرف است؟ در یک سو علی، داماد پیامبر، سردار بزرگ اسلام، کسی که پیامبر در وصفش می فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی» با جمعی از یاران صدیق پیامبر است، و در سوی دیگر «امالمؤمنین، عایشه» و 2 تن از صحابه بزرگ پیامبر، «طلحه الخیر» مرد خوش سابقه اسلام و زبیر «سیف الاسلام» -دلاور میادین نبرد- صف بستهاند. آیا می شود هر 2 گروه بر حق باشند یا هر دو بر باطل؟!... بهراستی کدامیک بر حق است؟
سرانجام آن عوام سردرگم، چاره کار در این دید که جواب را از علی (ع) بازجوید: «أیمکن أن یجتمع زبیر و طلحة و عایشة علی باطلٍ؟» آیا ممکن است طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ علی (ع) در پاسخ، جوابی داد که، دانمشند سنی مذهب مصری، دکتر «طه حسین» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هیچ کلامی از بشریت بدین پایه محکم و والا گفته نشده است:
«إنک لملبوس علیک. إن الحق و الباطل، لا یعرفان بأفدار الرجال، إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله»
منبع: وبلاگ خاکریزیسم
کلمات کلیدی :
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از مرکز خبر حوزه، آیتالله محمد یزدی در جمع دانشجویان کشورهای هند، پاکستان، کانادا، انگلیس و تانزانیا به شیوه تشکیل حکومت اسلامی اشاره کرد و گفت: نظام جمهوری اسلامی ایران نظام خاصی است که از متن قرآن کریم، سنت پیامبر اکرم (ص) و فرمودههای ائمه اطهار (ع) و از مجموعه آیات و روایات و فتوای اعلام در طول تاریخ غیبت کبری برگرفته شده و بعد از حکومت حضرت علی (ع) نمونه نداشته است.
وی تنها حاکم انسان را خداوند بیان کرد و افزود: حاکمیت خداوند بر انسانها از طریق انبیا الهی منتقل میشود و آنان حاکمیت الهی را اعمال میکنند.
نایب رئیس مجلس خبرگان رهبری با طرح این سئوال آیا دستورات حکومتی پیامبر در مکه شروع شد یا مدینه، خاطرنشان کرد: دستور پیامبر (ص) به مسلمانان برای هجرت به حبشه یک دستور حکومتی بود و آن حضرت، حاکمیت خود را تا روزهای آخر اعمال میکردند.
وی ابراز داشت: از نظر ما حق حکومت و حاکمیت پیامبر (ص)، از طرف خداوند است که بعد از خودشان امیرالمومنین (ع) را به عنوان حاکم مسلمین منصوب کردند.
آیتالله یزدی ادامه داد: تکلیف مومنین در غیبت کبری مشخص شده و آن رجوع به امر فقهای عظام و جامعالشرایط است که در روایات و توقیعات حضرت ولیعصر (عج) بیان شده است.
وی تصریح کرد: در زمان غیبت، اداره حکومت از ائمه(ع) به فقهای جامعالشرایط به شکل نیابت منتقل شده است.
عضو فقهای شورای نگهبان بیان داشت: فقیه جامعالشرایط به نیابت از امام زمان (عج) ولایت دارد تا نظام اسلامی را در چارچوب احکام اسلامی نه مطابق نظر شخصی خود اداره کند.
وی گفت: فقهای جامعالشرایط در طول غیبت کبری و همچنین در زمان ما متعدد بودهاند اما هر کدام از آنها که دارای مدیریت و تدبیر بیشتری بوده برای اداره حکومت برگزیده میشده است.
دبیر شورای عالی حوزههای علمیه افزود: در راس نظام جمهوری اسلامی ایران فقیه جامعالشرایط حضور دارد که هماهنگکننده قوای سهگانه در کشور است و این حکومت آن طور که باید در دنیا شناخته نشده است.
وی بیان داشت: بنیانگذار جمهوری اسلامی و مقام معظم رهبری بارها فرمودند این نظام خود به خود در دنیا صادر خواهد شد و فطرت مسلمانها به حاکمیت خدا تن خواهند داد.
کلمات کلیدی :
به گزارش فارس به نقل از روزنامه آمریکایی "لسآنجلستایمز "، مروه الشربینی چهار سال پیش به همراه همسرش "علوی علی عکاز " که موفق به دریافت بورس تحصیلی در رشته مهندسی ژنتیک شده بود به آلمان رفت.
مروه الشربینی در حالی که باردار بود چهارشنبه گذشته در دادگاه "لوندس کریچ " در شهر "درسدن " شرق آلمان به دست یک آلمانی به نام "آلیکس دبلیو "، 28 ساله کشته شد.
این حادثه با درگیری لفظی بین این زن و مرد در پارکی در شهر درسدن شروع شد که در ادامه فرد آلمانی این زن مصری را به خاطر حجاب تروریست خطاب کرد و با حمله به او حجاب را از سر وی برداشت.
در ادامه با شکایت زن به دادگاه آلمان، این فرد آلمانی محکوم به پرداخت 750 یورو میشود اما در دادگاه استیناف مرد آلمانی با 18ضربه چاقو این زن را که سه ماهه باردار بوده در مقابل دیدگاه همسر و فرزند سه سالهاش به شهادت رسانید و علوی علی عکاز ، همسر این زن و مرد دیگری را زخمی کرد.
همچنین سید سلمان ذاکر در گفتوگو با خبرنگار سیاسی باشگاه خبری «توانا» گفت: قتل یک زن باردار در دادگاه یک کشور که ادعای دموکراسی دارد هیچ توجیه حقوقی و قانونی ندارد و غربیها باید پاسخگوی این خون ریخته شده باشند.
اظهار داشت: شهادت خانم "مروه الشربینی " در دادگاه آلمان بار دیگر قانون گریزی غربیها را به اثبات رساند و معلوم شد که آنها حتی به اصول اولیه دموکراسی پایبند نیستند و تنها به طرح شعار دموکراسی بسنده می کنند و این مسئله در عمل برای غربیها تعارض ایجاد کرده است.
این کارشناس مسائل حقوقی در ادامه به مرگ مشکوک خانم آقا سلطان اشاره کرد و اظهار داشت: برای غربیها که ادعای حقوق بشر دارند مرگ خانم آقا سلطان که تقریبا معلوم شده است و ساخته و پرداخته عوامل خارجی بوده مهمتر است یا شهادت یک زن در یک دادگاهی در آلمان و این اوج وحشیگری است که در محکمه یک کشور که عصاره عدالت و حقوق افراد در آن متجلی است اینچنین واقعه تلخی روی دهد.
سید سلمان ذاکر ادعای حقوق بشر از سوی غرب را ادعایی دروغ دانست و گفت: حقوق بشری که غربیها ادعا می کنند تنها منافع خودشان را تامین می کند ولی حقوق بشری که ما دنبال می کنیم در پی احقاق حقوق مردم تمام دنیا است.
عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس تصریح کرد: غربیها باید در مورد خون این خانم و فرزندش پاسخگو باشند و تمام مسلمانان و انسانهای آزاده جهان نیز در این مورد کوتاه نخواهند آمد.
کلمات کلیدی :
برداشت اول: حب جاه و مقام آخرین رذیله ایست که از قلب انسان مومن خارج می گردد
هنوز چند روزی به ایام عید نوروز باقی مانده بود و میرحسین موسوی خود را هم اصلاحطلب می دانست، هم اصولگرا .
او در جلسات داخلی اعلام می کرد که به هیچ ستادی احتیاج نداشته و با اطمینان بیان می کرد، تنها نام او برای رأیآوری وی کافی است.
موسوی که 20 سالی از فضای سیاسی کشور دور بوده و در طول این سالیان هیچ فعالیت سیاسی، سازمان و تشکیلاتی را شکل نداده بود، با زدن دست رد به سینه احزاب اصلاحطلب، سعی در نشان دادن چهرهای مستقل را که هم اصولگراست و هم اصلاحطلب، داشت.
اما او با اولین سفرهای خود به شهرهای استان خوزستان دریافت که فاصله بین تحلیل های او و واقعیت های جامعه بسیار زیاد است. او نیز همانند رقیب آنزمان خود سید محمد خاتمی، با یک حساب سرانگشتی میان استقبال میلیونی مردم از احمدینژاد در مقایسه با استقبال های چند هزاری نفری خود، دچار همان اضطرابی شد که پیش از آن سید محمد خاتمی را دچار کرده بود.
بعد از سفر به خوزستان بود که جلساتی بهصورت اضطراری با رؤسای سازمان های مجاهدین، مشارکت و آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی به درخواست موسوی برگزار گردید. موسوی و لایه نزدیک وی دریافته بودند که در جغرافیای وسیع و بزرگ ایران عزیز نمی توانند، همانند احمدینژاد و برگرفته از الگوی حرکتی او در تیرماه سال 84 بدون حزب و تشکیلات و منابع مالی، بی گدار به آب بزنند.
موسوی در جلسات از این گروهها و شخصیت ها بهصورت رسمی درخواست کرد تا امکانات، ستادها و تشکیلات خود را رسماً در اختیار وی قرار دهند. در مقابل او نیز تعهد کرد که:
-
-
موسوی دیگر دو پهلو صحبت نمی کرد، او دیگر باید افرادی را راضی نگه می داشت و قصد داشت دیگر اصولگرا نباشد. از نهضت آزادی و مجاهدین صریحاً دفاع میکرد و از آزادی جوانان می گفت، به سبک امریکایی ها همسرش را در کنار خود به مکانهای مختلف می برد، دوران اصلاحات و سازندگی را دوران درخشان انقلاب می نامید و وضع موجود را با دوران قجری مقایسه میکرد.
برداشت دوم: ستادهایی بر اساس شهوت
1 - تشکیل سازمان رأی و شناسایی سرشاخه ها بر مبنای جذب چهره به چهره و هر نفر یک ستاد
2 – سازماندهی بر اساس تیم سازیهای کوچک و تشکیل تیم های مختلط با حضور دختران و پسران و استفاده از جاذبه شهوانی برای فعالیت و پایداری بیشتر تیمها
با چنین نگاهی بود که اولویت کاری در ستادها حول محور سازماندهی دختران فیروزه ای قرار گرفت. در وهله اول جذب دختران فعال در دانشگاهها و بهخصوص دانشکده های هنر و معماری دانشگاههای تهران و همچنین خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریها در دستور کار قرار گرفت. این دختران پس از معرفی به ستاد مرکزی و طی دوره ای خاص و پس از اطمینان خاطر به ستاد اصلی سازماندهی معرفی می شدند.
تیمهای 3 تا 5 نفره مختلط نوعاً با حضور یک یا دو نفر از این دختران نوعاً جذاب شکل می گرفت. فضای صمیمی و آزاد حاکم بر ستاد مابین دختران و پسران و میزهای دایره ای که در آن دختران و پسران با یکدیگر دست داده و ساعتها به صحبت و.. می پرداختند، زمینه جذب خوبی از دید آنان بود.
تیمها با سرشاخه های مشخص به میادین، خیابانها و محلههای مشخص با وسایل نقلیه در اختیار گذاشته شده، اعزام شده و در آنجا با بحث با مردم به یارگیری از میان همراهان میپرداختند. در حالی که برای همه این دختران، تلفنهای همراه ایرانسل خریداری شده و کارت ویزیت با نام مستعار تهیه شده بود، دختران تنها کارتهای ویزیت خود را در اختیار جوانان همراه قرار می دادند.
هزینه برنامه های مداوم کوهپیمایی، سینما و هزینه های جانبی دیگر! در طول روز از سوی ستاد پرداخته می شد و به دختران گفته می شد هر فرد باید حداقل 10 پسر را جذب نماید. توصیه و تأکید بر جذب افراد از کارگر و جوان و... با اصطلاح "روابط عمومی بالا " تأکید مستمر ستاد است.
برای تمامی افرادی که قصد عضویت در ستاد را داشتند، کارت عضویت عادی صادر شده و در صورت 4 بار حضور در برنامه های خیابانی و گزارش آن توسط سرتیم مربوطه، فرد کارت عضویت فعال دریافت نموده و مابین 50 تا 100 هزار تومان روزانه دریافت میکرد. هزینه های سرسام آور برای یک ستاد که یکی از آقازادههای معروف آن را در حدود 800 میلیارد اعلام کرده بود. رشد در سلسله مراتب تا رسیدن به مرحله سرتیمی با گرفتن ستارههای مختلف ادامه می یافت.
تبدیل ستادها و خیابانها به جشن پارتیهای بی دردسر که نمونه هایی از آن در طرح زنجیره انسانی از راه آهن تا تجریش دیده شد، محل مناسب و بدون دردسری برای دختران و پسران برای ارتباط گیری و... بود.
تبلیغ بسیار پرحجم و مداوم احتمال تقلب که پس از مناظره احمدینژاد با موسوی شدت گرفته بود و همچنین انتشار گسترده نظرسازیهای ساختگی با اختلاف آراء 30 درصدی بهصورت روزانه میان شبکه و ایجاد تنفر از حامیان احمدینژاد و غرق شدن دختران و پسران در روابط عاطفی سنگین، گلخانه ای از اقلیتی را تشکیل می داد که خود را اکثریت و سراسر ایران را همانند بالا شهر تهران می پنداشت و خود را مهیای هر کاری کرده بود.
برداشت آخر: الیس الصبح بقریب
مقام معظم رهبری در سال 75 به خواص جامعه جنگ احد را مدام یادآوری می کردند. جنگی که بهخاطر دنیاطلبی و غفلت خواص با عدم پیروزی همراه شد. در سال 84، اوضاع کشور را با تمثیلی از جنگ بدر تحلیل کردند که گاه عده قلیلی بر عده کثیری غلبه می یابند.
سال 88، سالی بود که تعبیر جنگ احزاب از لسان مبارک رهبر معظم انقلاب برای تحلیل شرایط روز کشور صادر شد، جنگی که در آن تمام دنیای کفر در برابر تمام جبهه اسلام ایستاده بود.
تمام تجربیات شیطانی و امکانات و آموزشها و نیروهای داخلی و خارجی دنیای کفر آمده بودند تا اسلام نباشد. آنان علاوه بر جبهه گیری خارجی می خواستند از درون توسط متحدان کینه توز خود دنیای اسلام را متلاشی کنند. جنگ احزاب، جنگی بود که در آن عملا جنگی صورت نگرفت و غائله تنها با یک ضربت سردار اسلام علیابن ابیطالب بر سر عمروبن عبدود خاتمه یافت. ضربتی با ارزشتر از عبادت انس و جن در طول تاریخ...
سال 87 سال جنگ احزاب، با تمام سختی هایش گذشت، شبکه نفاق و تمام حربه های شیطانی آنان و نحوه سازماندهی آنان و سرشاخه ها و رابطین آنان با دنیای کفر و.. همه شناسایی شدند. ( هر چند که ممکن است بیرون آزادانه در حال زندگی باشند)
صلح حدیبیه نیز صورت گرفت.
صلحی که به تعبیر رهبری انقلاب، مقدمه ای بود برای فتح عظیم مکه و شکستن بت های بزرگ عالم...
پس دنیای کفر بداند که از امروز به بعد ما از موضعی دیگر با آنان سخن خواهیم گفت...
دنیای کفر باید بداند و می داند که آن روز که پرچم "یالثارات الحسین" مهدی فاطمه شکننده دروازه های شرک و بتپرستی خواهد شد، نزدیک است. آنقدر نزدیک که این ندا برایمان آشناتر از گذشته است که:
الصبح، الیس الصبح بقریب...
منبع: وبلاگ بیقرار
کلمات کلیدی :